مولانا، به انسان ثبوتی نمی نگرد، بلکه تحولی و تکاملی می نگرد. انسان موجودی ایستا نیست. او مرحله ی جمادی و نباتی و حیوانی را پشت سر گذارده تا به مرحله بشری رسیده است. با یک گام از این مرحله هم فراتر می رود و وارد عالم فرشتگان و سپس وارد عالم عدم می شود، همین انسان وقتی تعالی وجودی پیدا می کند غذای او نور می شود. او در این مرحله حکمت می خورد. انسان شناسی مولانا دووجهی است. وجهی از آن به انسان متعارف و واقعی اشاره دارد و وجهی از آن به انسان متعالی و کامل. اصلی ترین گمشده انسان «خود انسان» است، یعنی اکسیر آدمیت و کیمیای انسانیت.